طلوع دوباره



داستان زندگی یعنی خواستن و نشدن رفتن و نرسیدن یعنی بغض و تنهایی یعنی گریه هم کنی کسی نباشه درآغوشت بگیره یعنی همه چیز به خودت بستگی داره یا باید حسرت بخوری یا باید فراموش کنی داستان زندگی میگه که وقتی از ۲۰ رد شدی دیگه بچه نیستی دیگه کسی نازتو نمیخره خودت باید پای تصمیمات بمونی باید عاقل شی باید وفق بدی خودتو به سختیا نگی حال ندارم نگی نمیتونم نگی نمیشه انقدر جون بکن تا جونت دربیاد انقدر بدو که دیگه پایی برات نمونه تفریح و شادی و بذار برای وقتی که مطئن شدی
کاش دست خودمون بود که انتخاب کنیم کی بمیریم گاهی تحمل زندگی به شدت سخت میشه انگار یه بار سنگین رو دوشمه خسته شدم دیگه می‌خوام کمی استراحت ابدی کنم اگه بمیرم کسیم ناراحت میشه؟ خداکنه نشه قربون خدا برم خیلی باهام شوخی میکنه شوخی های گریه دار دیگه واقعا بسه خسته شدم از این تکرار بسههههههههه میشنوی؟؟؟؟؟؟ بسه تمومش کن خستمممممم میخوام بمیرم همین

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

ذهن زیبا ایلیا گیم،وبلاگ خبری سرگرمی Elizabeth گروه فنی مهندسی برق و الکترونیک آپشن خودرو | گندم کار راکت بازرسی دانش آموز شلوغی خاروان فروش گفت و چای